سارا سارا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

سارا

پاورقي!

سلام سلام سلام آره ميدونم، تازگيها خيلي تنبل شدم. باور كنين واسه اين مدت ميخواستم چند تا مطلب آپ كنم اما نميدونم چرا شيطون همش پا لنگه ميندازه؟؟ امروز و به فردا واگذار مي كنم و فردا رو به پس فردا. وقتي هم كه به احتساب روزا ميشينم آخرش فقط شرمندگي واسم ميمونه، حالا بگذريم  دوستان گلم، خوبه كه شرح حال سارا خانم رودر آستانه ورود به ١٧ ماهگي بخونيد ولي با عرض شرمندگي بايد بگم عكسهاي جديدي از دختر نازم گرفته بودم وقتي آوردم اداره به همكارم نشون بدم ديدم دوربین خطاي فايل مي ده چون از قبل ويروسه كامپيوتر اداره حال عكسها رو بدجوري گرفته بود و... به همين خاطر مطلبم بدون عكس مي ره. شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ،  ترا با لهجه...
27 شهريور 1390

طنازانه راه می روی

امكان ندارد برق چشمهايت را درلحظه هاي ناب از ياد ببرم امكان ندارد اعتماد به نفس نهفته در نگاهت را فراموش كنم تو طنازانه راه مي روي و فخر مي فروشي و از ذوق بي نهايت ما ذوق مي كني و ادامه مي دهي و ما غرق لذتي وصف ناپذيراز دويدن ها و راه رفتن هاي دخترك شيريني كه اولين ها را مرحله به مرحله تقديم لحظه هايمان مي كند. شايد براي هر مادر و پدري تجربه ي اين لحظه ويژه و خاص باشد اما براي ما كمي خاص تر بود، اولين گامهاي تو تبديل به رفتن مسيرهاي طولاني،برخاستن ،دور زدن و برگشتن و اندكي دويدن براي رسيدن به مقصد شود و ما را غرق شگفتي كند. عاليست كودكم عاليست كه براي گذار از هر مرحله همين گونه با صبر و حوصله آغاز كني و وقتي مهارت كافي كسب كردي اعل...
27 شهريور 1390

دنياي دخترم

نمیدونم چرا هر وقت میخوام بیام و از شیرینکاریات یا از بزرگ شدنت و خانمیات واست بنویسم،دلم اینهمه برات تنگ میشه...دلم خیلی برات تنگ میشه:وقتی که با اون همه ناز و ادا میای پیشم و بعد از اشتباهی که ازت سر زده بهم میگی مامان جونم،یا وقتی با اون چشای قشنگت خیره میشی تو صورتم و واسم شیرین زبونی میکنی یا وقتی لبای کوچولوی نازت رو حرکت میدی و با من حرف میزنی(من اون موقع فقط حرکت لبات و چشمای قشنگت رو میبینم و دیگه چیزی نمیبنم و نمیشنوم)....دلم همیشه برات تنگ میشه.نمیدونم شاید این یه بیماری باشه،یا شایدم ترس از دست دادنت یا اینکه روزی تنهام بزاری و بری و یا... همیشه از وقتی که تو وجودم بودی تا الان یه احساس خاصی نسبت بهت داشتم یه جورایی ا...
20 شهريور 1390

10 راه ساده برای آرامش بخشیدن به زندگی

زندگی در بهترین حالت خود، آشفته و پرهرج و مرج است. همه ما همیشه در عجله هستیم، چند کار را به طور همزمان انجام می دهیم و سعی می کنیم برای همه آدم ها همه کار بکنیم و ندرتاً وقت کافی برای خودمان می گذاریم. همه ما در جستجوی آرامشیم اما معمولاً آنچه که لازمه دستیابی به آن است را انجام نمی دهیم و دنبال راه هایی برای به دست آوردن آرامش می رویم که فقط هرج و مرج زندگیمان را بیشتر می کنند. در این جا راه های ساده ای برای ایجاد آرامش در زندگی به شما دوستان پیشنهاد می کنیم. • 1. بدانید که کنترل هیچ چیز در دنیا به جز خودتان در دست کسی نیست. خودتان تنها چیزی هستید که کنترل کامل روی آن دارید. وقتی این مسئله را درک کنید، و براساس آن دیدگاه و عم...
20 شهريور 1390

آسوده بخواب

تو آرام خفته‌ای آنقدر آرام که گویی صدای بال پروانه‌ها هم می‌تواند بیدارت کند و من مبهوت از نعمت داشتن تو، آرام گرفتنت در آغوشم و لمس پوست لطیف صورت تو دستهای کوچکت را تا آنجا که می‌توانم می‌بوسم، نگاهت می‌کنم و لحظه لحظه با تو بودن را نفس می‌کشم که به اندازه یک نفس کوتاه است همه توانم را برای لذت بردن از نوپایی تو بکار می‌گیرم باشد که فردای دویدنت حسرت نخورم شاید اگر آن روز من نیز با تو بدوم حسرت هم بی‌معنی بماند شاید اگر من هم با تو بزرگ شوم قدم‌های بزرگت را همراه باشم نمی‌خواهم گاه بزرگیت بگویم تکیه‌گاهم باش. من از تو هیچ نمی‌خواهم و دعا می‌کنم هیچ نخواهم ...
13 شهريور 1390

کودک رویاهایم

عروسکش را که به همراه دیگر اسباب بازیها در میانه ی اتاق افتاده بر می دارد و به من تعارف می کند خوب می دانم منظورش را این بدان معناست که او را بغل کن و نوازشش کن عروسک را می گیرم و برایش لالایی می گویم از من می خواهد عروسک را پسش دهم  اینبار او عروسک را در آغوش می گیرد و محکم به سینه اش می فشارد و همراه با راه رفتن خودش را نیز به این طرف و آن طرف تکان می دهد و این یعنی لالایی برای عروسکش...  هیچگاه تصور نمی کردم دخترک 15 ماهه چنین احساسات مادرانه اش را بروز دهد از دیدن این همه زیبایی غرق شادی می شوم و با خود می گویم به راستی او همان کودک رویاهایم است... عکس سارا بعدا کار می شه. ...
13 شهريور 1390

قصه مادري

فرشته معصوم کوچک که این روزها بزرگ‌تر شدنت خبر از دنیای جدیدی می‌دهد که قرار است تجربه کنیم سارا آمدنت برایم فقط مادر شدن را نیاورد، همه ارزشهای انسانی و همه آنچه آموخته بودم را فرا گرفت تو فقط یک کودک در دامان من نیستی تو گنجینه‌ای هستی که خداوند به امانت به ما سپرد و من و پدر هرآنچه باید برای درخشش تو انجام می‌دهیم اما می‌ترسم، می‌ترسم محبت‌هایم و احساساتم دری برویت ببندد می‌ترسم آنقدر عاشقت باشم که عشق نباشد، بندی شوم نگذارم پرواز کنی ساراي من، آهنگ مادری من طوفانی نیست! هیاهو ندارد، آرام است چشمانیست که همه جا دنبال توست، حتی اگر حرفی نزم دلیست که همیشه نگران توست، حتی اگر در...
2 شهريور 1390

مامانی تولدت مبارک

کاش می دانستید زندگی با همه وسعت خویش   محفل ساکت غم خوردن نیست  حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست  زندگی خوردن و خوابیدن نیست  زندگی عشق به قلب داشتن است زندگی حس جاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است  از تماشاگر آغاز حیات  تا به جایی که خدا می داند                                                       &nb...
2 شهريور 1390

مسئله این است: گفتن یا نگفتن

صحبت کردن با آدم‌هایی که هنوز بچه ندارند درباره بچه یه جورایی چالش برانگیز و گاهی خنده‌ داره! خنده دار از اون جهت که هرچی براشون حرف میزنی باز ته تخیلات خودشون رو می‌بینند و طبیعی هست که تصویر واقعی هم ندارند. گاهی حتی صدای خندیدنشون ته دلشون به خودتون رو می‌شنوید اما … مهم نیست، بعدا با هم می‌خندیم. اما مسئله‌ای که گاهی شما رو گیج می‌کنه که آیا با اونها حرف بزنی یا نه، نحوه برداشت اونها از مادر و پدر بودنه. گاهی وقتی از سختیها، مشکلات و دردسرهای پدر و مادر شدن حرف میزنی، نگران میشی که نکنه اونها رو نسبت به آیندشون ترسوندی و نکنه حرفهات باعث به تاخیر افتادن بچه‌دار شدنشون بشه! و در مقابل وقت...
2 شهريور 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سارا می باشد